نخستین فیلمهای اقتباس شده
نخستین کسانی که اقتباس برای فیلمنامه را شروع کردند چه کسانی بودند و انگیزه ی آنها از این کار چه بود ؟
از سال ۱۸۹۵ میلادی که برادران لومیر دستگاه سینماتو گراف خود را در زیر زمینی در شهر پاریس به معرض تماشای عموم گذاشتند ، تا سال ۱۸۹۹ میلادی که نخستین فیلم داستانی اقتباس شده توسط ژرژملیس ، کارگردان فرانسوی ، ساخته شد ، سینما تجربیات گوناگون و متعددی را پشت سر گذاشت.
مردمی که در نخستین روزهای پیدایش سینما اشتیاق بی حدی برای دیدن فیلمهای کوتاه یکی دو دقیقه ای از خود نشان می دادند طی مدت نزدیک به پنج سال تبدیل به افراد بی تفاوتی شدند که سوژه های عادی و پیش پا افتاده فیلمها دیگر هیچگونه جاذبه ای برای آنها نداشت.
فیلمسازان اولیه سینما که از حرفه ها و رشته های گوناگونی چون عکاسی ، تئاتر ، نویسندگی ، شعبده بازی و سیرکهای محلی به سینما آمده بودند و آن را وسیله ای برای معیشت و ادامه زندگی خود می دانستند ، این بار برای جلب مشتریان گریز پای خود به تمهیدات تازه ای متوسل شدند که یکی از آنها داستان بود.
احتمالاً نخستین کسی که توانست براساس یک داستان و آن هم یک داستان کوتاه اقتباس شده فیلمی تهیه کند ژرژ ملییس بود.
وی در سال ۱۸۹۹ میلادی اقدام به تهیه فیلمی با نام ماجرای دریفوس کرد که موضوع آن از روزنامه های آن روز پاریس گرفته شده بود و ماجرای دریفوس ، سروان معروف ارتش فرانسه را که متهم به جاسوسی بود ، در داستانی پانزده دقیقه ای بازگو می کرد.
استقبال مردم از این فیلم در خور توجه بود و همین استقبال سبب شد تا فیلمسازان دیگر نیز اقدام به تهیه فیلمهای داستانی از روی سوژه های شناخته شده کنند.
آنچه در این میان برای فیلم سازان آن روز سینما اهمیت داشت ، انتخاب داستان های مناسب برای تهیه فیلمهای موفقی بوده که شوق از دست رفته ی تماشاگران اولیه ی سینما را به آنها برگرداند و سبب پیوند مجدد آنها با سینما گردد.
از آنجایی که تئاتر قرن نوزدهم اغلب سوژه های خود را از طریق ادبیات جستجو کرده و توانسته بود آنها را بیابد ، در سینما نیز یک چنین کوششی برای یافتن سوژه های گوناگون از روی منابع وسیع ادبی بایست صورت می گرفت.
عشق انسان به قصه گویی و داستان پردازی و شوق فراوان برای شنیدن قصه ها و ماجراهای گوناگون ، شاید مهم ترین عامل در گرایش فیلم سازان اولیه ی سینما برای انتخاب سوژه از روی داستان های شناخته شده به ویژه داستانهای ادبی بود.
ملیس و دیگر فیلمسازان اولیه سینما به فراست دریافته بودند که اقتباس مهمترین وسیله برای انتخاب سوژه و ادبیات نیز بهترین منبع برای اقتباس است.
به نظر می رسد داستان های منظوم و منثور ادبیات جهان در نخستین روزهای پیدایش سینما ، درست مانند روزگار ما ، بزرگترین منبع الهام برای فیلمسازان تازه کار به حساب می آمد.
شهرت و اعتبار این قبیل داستان های معروف ادبی و ساختار خوب و نمایشی مربوط به آنها ، خود عامل تضمین کننده ای برای فروش فیلمهایی بود که از طریق اقتباس ساخته می شدند و این می توانست در رواج صنعت سینما و همچنین در برگرداندن مردم به سالنهای تازه تاسیس سینما ، نقش تعیین کننده ای ایفا کند.
ژرژ ملییس بعد از ساختن فیلم ماجرای دریفوس اقدام به تهیه ی چند فیلم داستانی دیگر ، براساس اقتباس از روی آثار ادبی معروف آن زمان کرد.
وی در سال ۱۹۰۰ فیلم سیندرلا را ساخت که برداشتی از یک قصه ی معروف درباره ی پریان بود.
در سال ۱۹۰۱ سفر به کره ماه را که یک کارتون کمیک براساس اقتباس از داستان علمی ژول ورن بود ، کارگردانی کرد.
دو سال بعد از آن ، ملیس فیلمهای دیگری چون سفرهای گالیور ، روبنسن کروزوئه ، و نفرین فاوست را ساخت که این ها نیز هر کدام اقتباس هایی از آثار معروف ادبی بودند و گرایش عمیق ملیس را علاوه بر فانتزی به قصه پردازی درباره ی موضوعات پر هیجان نشان می داد.
تهیه ی این قبیل فیلم ها سبب شد تا سینما مشتریان گریز پای خود را مجدداً به سوی خود جلب کند و رشته های پیوند و دلبستگی آنها با تصاویر متحرک سینما ، به کمک قصه و داستان پردازی های رایج محکم تر گردد.
همزمان با فعالیت های سینمایی ملیس در فرانسه ، کوشش های دیگری در کشورهای انگلیس ، ایتالیا و آمریکا به منظور انتخاب سوژه از منابع گوناگون و نیز در جهت اقتباس از آثار ادبی صورت می گرفت که در اینجا به بعضی از این کوششها اشاره می شود.
در انگلیس فیلمسازان آن کشور اقدام به تهیه ی فیلمهایی کردند که داستان آنها از موضوعات جنایی و پلیسی روز اقتباس می شد و منبع اساسی این نوع سوژه ها ، گزارشهای مندرج در جراید آن زمان بود.
تعقیب و گریزهای این قبیل فیلمها و هیجانات نهفته در ورای این نوع ماجراها ، عاملی بسیار قوی در خلق صحنه های پر هیجان و پر تحرک بود.
فیلمهایی چون : دزد را بگیرید ، راهزنی جسورانه در روز روشن و غارت دلیجان پستی نمونه ای از این قبیل فیلمها بودند که الگوی ساخت فیلمهای دیگر را در این زمینه به دست فیلمسازان بعدی می داد.
در ایتالیا تلاش فیلمسازان بیشتر مبتنی بر تهیه ی فیلم براساس اقتباس از نوشته های تاریخی و ایجاد فضاهای پر شکوه و مجلل بر روی پرده ی سینما بود.
در سال ۱۹۰۸ دو فیلم از نمایشنامه ی هملت به طور همزمان روی پرده های سینماها آمد که هر دو فیلم اقتباسی از نمایشنامه ی معروف ویلیام شکسپیر بودند.
در همین سال علاوه بر این دو ، فیلم دیگری در کشور ایتالیا تهیه می شود که اقتباسی از رمان معروف کنت مونت کریستو اثر الکساندردومای پدر است و صحنه های پر شکوه تاریخی را در سینما به نمایش می گذارد.
در سال ۱۹۱۰ فیلم دیگری با عنوان هملت در ایتالیا ساخته شد که سومین اقتباس سینمایی فیلمسازان ایتالیا از این نمایشنامه ی معروف بود.
تهیه ی این نوع فیلمها از میان موضوعات تاریخی مستلزم استفاده از دکورهای پرخرج و سیاهی لشکرهای فراوان بود که استفاده از این امکانات را اپرای پیشرفته ی آن زمان ایتالیا برای فیلمسازان آن کشور آسان و امکانپذیر کرده بود.
در سال ۱۹۱۲ ایتالیاییها فیلم پر شکوه کجا می روی یا هوسهای امپراطوری را براساس اقتباس از رمان معروف هنر یک سینکویچ ساختند که با استقبال فراوان رو به رو شد.
فیلم پر شکوه دیگری که سینمای آن روز ایتالیا تهیه کرد. فیلم کابیریا به کارگردانی جو وانی پاسترونه بود که در سال ۱۹۱۳ تهیه شد و اقتباسی از نوشته ی گابر یله دانونزیو به حساب می آمد ، این فیلم که دارای شکوه و عظمتی بیشتر از فیلم کجا می روی بود تاثیر بسزایی در سینمای دیگر کشورها و به ویژه در کار فیلمسازان بزرگی چون دیوید وارک گریفیث داشت.
دیوید وارک گریفیث که کار خود را در سینما با بازیگری آغاز کرد، در سال ۱۹۰۸ به تهیه ی فیلم از روی منابع گوناگون ادبی دست زد.
عشق به آثار ادبی که با خون گریفیث به هم آمیخته بود باعث شد که وی در سال ۱۹۰۸ فیلم به خاطر عشق به طلا را از روی داستان یک تکه گوشت جک لندن تهیه کند و پس از آن فیلم بعد از سالهای بسیار را از روی منظومه ی انوخ آردن نوشته ی تنیسون کارگردانی کند.
اهمیت کار گریفیث نه در این فیلم ، بلکه در کارگردانی چند فیلم پرشکوه و پر خرج است که نخستین آنها را وی در سال ۱۹۱۳ با عنوان جودیت اهل بیت اللحم براساس اقتباسی از کتاب مقدس به پایان رساند ، که در چهار حلقه تهیه شد و پاسخی بود که گریفیث به فیلم کجا می روی کشور ایتالیا می داد.
این فیلم در موسسه ی بیوگراف تهیه شد و به دلیل مخارج فراوانی که برای این موسسه به بار آورد باعث به هم خوردن قرار همکاری گریفیث با این موسسه گردید.
گریفیث پس از استعفاء از موسسه بیوگراف به فکر تهیه ی فیلم درباره ی جنگهای داخلی آمریکا افتاد و بر مبنای داستان توماس دیکسون و از روی عکسها ، نامه ها و اسناد به جا مانده از این جنگ مقدمات تهیه جنجالی ترین فیلم خود را فراهم آورد.
حاصل این کوشش فیلمی بود با عنوان تولد یک ملت که در سال ۱۹۱۵ به نمایش درآمد و سود عظیمی را به جیب تهیه کنندگان فیلم سرازیر کرد.
این فیلم علی رغم موفقیت تجاری خود باعث اعتراض گروه های عظیمی از مردم بر علیه دیدگاه های نژاد پرستانه ی مطرح شده در فیلم گردید که بر علیه گریفیث و دروغ پردازی های وی در مورد تاریخ معترض بودند.
تعصب فیلم بعدی گریفیث بود که در آن گریفیث قصد تهذیب و توجیه دیدگاه های خود را نسبت به مسائل سیاسی و انسانی داشت و می خواست از طریق این فیلم به اعتراضات مردمی پاسخ دهد که فیلم تولد یک ملت او را تقبیح کرده بودند.
فیلم تعصب چهار داستان مختلف را از طریق مونتاژ موازی بیان می کرد که این چهار داستان عبارت بودند از : ویران شدن شهر بابل ، مصلوب شدن مسیح ، کشتار پر و تستانهای فرانسه در قرن شانزده و سرکوب تظاهرات کارگردان در جنبش های کارگری عصر جدید.
گریفیث از طریق این چهار موضوع مسئله ی جنگ و خشونت و نهایتاً تعصب انسانها را مطرح می کرد.این فیلم با وجود اینکه دارای نوآوریهایی برای خود بود با استقبال چندانی مواجه نشد و ضررهای مالی به بار آورد، ظاهراً تولد یک ملت تاثیر سوئی در اذهان مردم به جا گذاشته بود و علاقه مندان سینما تمایلی برای دیدن فیلم دیگری از گریفیث نشان ندادند.
علاوه بر این مسئله ، فیلم تعصب به دلیل نقطه نظرهای ضد جنگ خود و همدردی با کارگران اعتصابی ، مورد حمله ی صاحبان سرمایه در کشور آمریکا قرار گرفت و نمایش آن در بسیاری از شهرهای آمریکا ممنوع شد.
د.و. گریفیث ، فیلمسازی که با نبوغ و خلاقیت خود بسیاری از جاذبه های ادبیات و داستان نویسی را به خدمت سینما درآورد.
اثرات ناشی از این شیوه ی برخورد این فیلم را مواجه با شکسست کرد و تهیه کنندگان فیلم بر اثر این جریانها نسبت به کار فیلمسازی گریفیث بی اعتماد شدند و پس از آن نظارت و دخالت شدیدی را در کارهای گریفیث روا داشتند.
به نظر می رسد بیان چهار داستان در یک فیلم و نداشتن وحدت ایده و عمل در طول فیلم و جهش از موضوعی به موضوع دیگر از عواملی باشند که فیلم تعصب را – که داستان و نیز فیلمنامه ی آن از خود گریفیث بود – با عدم موفقیت مواجه کرده باشند.
فیلمسازان دیگر که همزمان با گریفیث یا پس از او پا به عرصه ی سینما گذاشتند هرکدام شیوه ای به شیوه های شناخته شده ی سینما افزودند و تهیه ی فیلم از روی آثار معروف ادبی وسیله ای شد برای تهیه کنندگان مال اندیش سینما تا از این طریق بتوانند خطرات ناشی از عدم موفقیت اقتصادی و هنری فیلمهای خود را پیشگیری کنند و احتمالاً مانع شکستهای ناخواسته ی تولیدات سینمایی خود گردند.
دیدگاهها (0)