۱۰ درونمایه فیلم کلاسیک با مثال
۱۰ درونمایه فیلم کلاسیک با مثال
چه چیزی باعث می شود یک فیلم معرکه باشد؟ پاسخ به این سوال، فقط یک عنصر خاص نیست. عناصر مختلفی با هم ترکیب می شوند و همه با هم کار می کنند – از طرح داستان، دیالوگ ها، و بازی بازیگران گرفته تا فیلمبرداری، موسیقی متن و کارگردانی. این عناصر همه با هم در جهت یک هدف مشترک کار می کنند: ایجاد یک احساس عمیق و طنین انداز که به فیلم کمک کند مفهومی را در مورد جهان یا طبیعت انسان بیان کند. این مفهوم به عنوان «درونمایه» فیلم شناخته می شود.
فهرست مطالب:
- درونمایه در یک فیلم به چه معناست؟
- هدف از درونمایه در یک فیلم چیست؟
- ۱۰ درونمایه فیلم کلاسیک و اینکه چرا اهمیت دارند؟
درونمایه در یک فیلم به چه معناست؟
«درونمایه»، مفهوم مرکزی و پیوند دهنده فیلم است. یک درونمایه یا مضمون یا تم ، تداعی کننده یک تجربه مشترک انسانی است و میتواند در قالب یک کلمه یا یک عبارت کوتاه بیان شود (مثلاً “عشق”، “مرگ” یا “بلوغ”). مضمون ممکن است هرگز به صراحت بیان نشود، اما با داستان، دیالوگ، فیلمبرداری و موسیقی فیلم (مثلاً آهنگ تم گویای بتمن) بیان می شود.
هدف از درونمایه در یک فیلم چیست؟
مضمون، راهی مشترک و جهانی برای برقراری ارتباط مخاطب با موضوع فیلم فراهم میکند. مضامین قوی دقیقاً همان چیزی هستند که باعث میشوند یک فیلم تا مدتها پس از اولین تماشا در ذهن شما ماندگار شود. برای فیلمسازان، «درونمایه» ایده اصلی و راهنمای مسیر و فرآیند خلاقیت است. هنگام نوشتن بین مدل های مختلف پیشرفت داستان، میتوانید از خود بپرسید: «کدام سبک بیشتر با درونمایه من مطابقت دارد ؟»
۱۰ درونمایه فیلم کلاسیک و اینکه چرا اهمیت دارند!
مضامین خوب، روی عناصر عمیق و مشترک تجربیات انسانی دست میگذارند، بنابراین طبیعی است که یک سری از مضامین مشترک بارها در بسیاری از فیلم ها ظاهر شوند. در اینجا چند نمونه از تم های رایج آورده شده است:
عشق: چه کسی از یک داستان عاشقانه خوب لذت نمیبرد؟ تمام فیلم تایتانیک حول محور عشق ساخته شده است (حتی آهنگ برنده اسکارش هم تم عاشقانه دارد). عشق ممکن است توسط موانع باورنکردنی مثل فاصله طبقاتی، عدم تایید اعضای خانواده و فاجعه نابود شود. تجربه عشق، یک سری دگرگونی ها در شخصیت های فیلم ایجاد میکند. مثلاً رز از بی عدالتی و نابرابری های جهان آگاه می شود و استقلال خود را کشف میکند. و جک از یک پسر سرگردان جذاب و بی هدف، به فردی با هدفی عمیق تبدیل می شود که همه چیز را برای شخصی که دوستش دارد به خطر می اندازد.
انسان در مقابل تکنولوژی: داستان های علمی تخیلی، فرصت های بخصوصی را برای ابراز و پرداختن به نگرانی های مربوط به فناوری ارائه می دهند. ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی نمونه ای استادانه از این موضوع است. در سکانس ماقبل تاریخ، چماق استخوان، ابزاری برای کشتن، به عنوان اولین پیشرفت تکنولوژیکی بزرگ برای گونه ما یعنی انسان ظاهر می شود. در آینده، بسیاری از تعاملات انسانی که میبینیم، به ارتباطات از راه دور از طریق نمایشگرها تبدیل شده و رایانه هوشمند یک سفینه فضایی تلاش میکند تا خدمه انسانی خود را به قتل برساند. در نهایت، این هوش بیگانه و خداگونه نه به عنوان احساس و انسان ، بلکه به صورت یکپارچه سرد و سیاه به نظر میرسد ، مانند هر ماشینی که کارآمد و غیرقابل درک است.
فداکاری: سه گانه ارباب حلقه ها چندین مضمون مختلف را در سرتاسر خود دارد، اما منسجم ترینِ آن ها ، درونمایه فداکاری است. در حالی که سائورون و سارومان با شهوت خود برای قدرت تعریف می شوند، قهرمانانی – مانند گندالف، سم و فرودو – از طریق تمایل خود برای فدا کردن خود برای دیگران و خیری بزرگتر، خود را متمایز می کنند. حتی شخصیتهای دارای عیب مانند بورومیر از طریق فضیلت فداکاری رستگار میشوند.
تقابل خیر و شر: درونمایه اصلی حماسه جنگ ستارگان، تقابل خیر و شر است، و این مجموعه فیلم عالی به خوبی نشان میدهد که چگونه تمام عناصر زبان سینمایی می توانند کنار هم به تجلی یک مضمون کمک کنند. شخصیت های خوب و بد نه تنها با گفتار و اعمالشان بلکه با طراحی بصری قابل شناسایی هستند. شورشیان و جدای گروهی متنوع از انسان ها و بیگانگان هستند که با رنگ های خاکی و طبیعی پوشیده شده اند. دارث ویدر و بقیه امپراتوری سرد، براق و یکنواخت هستند، هژمونی ماشینی که فرد را در هم می شکند.
مرگ: یک سری از تم ها ، با ژانرهای خاصی مطابقت دارند. در واقعیت اغراق شده وسترن آمریکایی، منازعات به سرعت به بازی تیراندازی تبدیل شد و مرگ به طور تصادفی با کلاه سفید و کلاه سیاه به طور یکسان انجام میشد. وسترنهای سنتی گاهی اوقات فقط به خاطر خطرات داستان یا بهعنوان یک راهحل کارآمد برای پایان فیلم به مرگ تکیه میکردند، اما وسترنهای جدید کاوشهای عمیقتری از این درونمایه ارائه کردهاند. در سریال Lonesome Dove ، نابخشوده و جایی برای پیرمردها نیست ، به ما یادآوری میشود که مرگ همیشه عادلانه یا منصفانه نیست – ناگزیر، برای همه ما اتفاق میافتد.
استقامت: در راکی، شخصیت اصلی یک مرد بازنده است که با عزم راسخ و سخت کوشی بر چالش ها و مشکلات پیروز می شود. باز هم اینجا، این درونمایه نه تنها از طریق داستان و دیالوگ، بلکه با ابزارهای منحصر به فرد رسانه فیلم، مثلاً مونتاژ، مورد تاکید قرار میگیرد. (چه کسی می تواند مونتاژ به یاد ماندنی تمرین های راکی، مشت زدن به تخته های گوشت و بالا رفتن از پله های موزه هنری را فراموش کند ، در حالی که یک گروه کر در موسیقی متن آهنگ سرودی را با سرسختی می خواندند: سخت تلاش میکنم… سخت قوی می شوم… اکنون پرواز میکنم.”) در نهایت، فیلم این را بیان میکند که استقامت یک پیروزی است که مهم تر از پیروزی در رینگ است.
رسیدن به بلوغ: مجموعه هری پاتر نمونه بارز این درونمایه است ، نه تنها به این دلیل که بازیگران به معنای واقعی کلمه جلوی چشمان ما در طول فیلم بزرگ می شوند، بلکه به این دلیل که تجربیات اساسی بزرگ شدن و بلوغ در روایت بافته شده است. هری از اتکا به افراد سن بالاتر فراتر می رود و وقتی رهبر «ارتش دامبلدور» میشود، به نقش بزرگسالی اش میرسد. او وقتی شاهد مرگ سدریک و سیریوس است، معصومیتش را از دست می دهد. و شاید مهمتر از همه، زمانی که درباره دامبلدور و اسنیپ اطلاعات بیشتری کسب میکند، درک پیچیده تری از جهان به دست می آورد.
مشکلات خانوادگی: تولستوی جایی گفته: «خانوادههای خوشبخت همه شبیه هم هستند. اما هر خانواده مغموم به شیوه خود مغموم است.” شاید تعجبی نداشته باشد که بسیاری از داستان های جذاب حول محور اختلافات خانوادگی می چرخند. همه ما به شدت تلاش داریم از خانواده خود استقلال پیدا کنیم و در عین حال همواره چیزهای زیادی را از آن ها چه به معنای واقعی کلمه و چه به صورت استعاری به ارث می بریم. پدرخوانده با مایکل کورلئونه ای شروع می شود که کاملاً زندگی متفاوتی از زندگی پدرش دارد، اما در طول داستان، مایکل نقش ویتو را برعهده می گیرد. در «بازگشت به آینده»، مارتی مکفلای شکافی بین خود و والدینش احساس میکند و ایدههای آنها برای آیندهاش را تحقیر میکند – تا اینکه در دوران نوجوانی به گذشته سفر میکند و با آن ها ملاقات میکند و متوجه میشود که خیلی بیشتر از آنچه فکر میکرد با آن ها اشتراک دارد.
تقابل عقل و ایمان: فیلم مهاجمان صندوق گمشده مانند هر فیلم دیگری از جیمز باند، هیجانانگیز و اکشن است، اما درونمایه متفکرانه اش، آن را فراتر از سایر فیلمهای ماجراجویی قرار میدهد. ایندیانا جونز یک مرد آکادمیک و شکاک است، مردی منطقی (با تمام بداخلاقیهایش) که «چیزهای خرافاتی» را رد میکند. اما در طول فیلم، مجبور می شود با نیروی الهی روبرو شود که همه چیز را به چالش می کشد. در یک چرخش بسیار نادر برای یک قهرمان اکشن، به نظر میرسد که او در تلاش خود برای شکست دادن شرورها و نجات شکست خورده است. او نمیتواند خود را مجبور به نابودی معبد کند. و با این حال در اوج فیلم، ایندی با بستن چشمان خود و پذیرش یک قدرت ماورایی موفق می شود. موتیف موسیقایی ای که جان ویلیامز برای صندوق ارائه میکند، به طور همزمان دلهره آور، باستانی و با شکوه است و کاملاً این احساس خدایی را که هرگز نمی توان کاملاً شناخت یا به طور منطقی توضیح داد را بر میانگیزد.
عدالت: تا مدت ها و دهه ها ، اقتباسهای مختلف سینمایی از افسانه رابین هود – ماجراهای رابین هود، رابین هود دیزنی، و رابین هود: شاهزاده دزدان ، داستان های ماجراجویانه فراوانی را حول این مضمون عمیقاً طنینانداز یعنی عدالت ایجاد کرده اند. در روزگاری که سیستمهای عادی عدالت فاسد شدهاند و به قدرتمندان اجازه داده شده تا از ضعیفان استثمار کنند و ثروتمندان مثل زالو خون فقرا را بمکند، قهرمان تبدیل به یک قانون شکن میشود تا عدالت واقعی پیروز شود.
دیدگاهها (0)