ساختار سه پرده ای در فیلمنامه – چگونه یک فیلمنامه ۳ پرده ای بنویسیم؟
ساختار سه پرده ای در فیلمنامه- چگونه یک فیلمنامه ۳ پرده ای بنویسیم؟
از قدیم و ندیم، داستان های کُلی هر فیلمنامه هالیوودی، در سه پرده رخ می دادند. در حالی که ویلیام شکسپیر هنگام نوشتن نمایشنامه هایش، به ساختار پنج پرده ای وفادار بود، فیلمنامه نویسان مدرن عموماً به ساختار سه پرده ای فیلمنامه پایبند هستند.
فهرست مطالب:
- ساختار سه پرده ای چیست؟
- پرده اول: ساختار اولین پرده از یک فیلم
- پرده دوم: ساختار دومین پرده از یک فیلم
- پرده سوم: ساختار سومین پرده از یک فیلم
ساختار سه پرده ای چیست؟
ساختار یک فیلمنامه سه پرده ای، داستان را به سه بخش مجزا تقسیم میکند، که هر بخش حول محور یک یا چند نقطه پیرنگ اتفاق می افتند و کنش کلی را هدایت میکنند. در طول این سه پرده، یک داستان کامل رخ می دهد. کاراکتر اصلی یک قوس شخصیتی کامل را طی میکند ، پیرنگ اصلی در جهت تحقق هدف قهرمان داستان پیش میرود و در پایان، گره ها حل میشوند و پایانهای هر بخش به هم گره میخورند. در فیلمنامه نویسی، حدود ۵۰ درصد از داستان در پرده دوم اتفاق می افتد ، ۲۵ درصد داستان در پرده اول و ۲۵ درصد هم در قسمت پایانی قرار می گیرد.
پرده اول: ساختار اولین پرده از یک فیلم
در ساختار داستانی سه پرده ای، پرده اول، دنیای فیلمنامه و شخصیت های اصلی را معرفی میکند و در عین حال، شخصیت ها را به سفرشان پرتاب میکند.
- مقدمات داستان: صحنه اول معمولاً با «اکسپوزیشن» آغاز می شود – یعنی یک یا چند صحنه که دنیای داستان را توصیف میکنند. مقدمه باید لحن فیلم را مشخص کند و به مخاطب نشان دهد که دنیای معمولی قهرمان داستان ، قبل از شروع سفرش چگونه بوده است. از اولین پرده برای معرفی شخصیت های اصلی خود استفاده کنید و ویژگی های شخصیتی و پتانسیل آن ها برای رشد شخصیت در آینده را به نمایش بگذارید. مقدمه ، جای مناسبی برای ارائه نامحسوس مضمون فیلمنامه هم هست (که اغلب درسی است که قهرمان داستان شما باید بیاموزد).
- حادثه انگیزنده: حادثه انگیزنده، قهرمان شما را از دنیای عادی خود بیرون میکشد و وارد کنش اصلی داستان میکند. حادثه انگیزنده زندگی یک شخصیت را تغییر میدهد و داستان های بعدی نتیجه آن تغییر است.
- کشمکش: پس از حادثه انگیزنده، قهرمان داستان شما باید انتخاب کند. آیا میخواهد سعی میکند به زندگی عادی خود ادامه دهد یا از منطقه راحتی خارج شود؟ ممکن است قهرمان در ابتدا این دعوت به عمل را رد کند – که یک عطف داستانی مهم در کهن الگوی سفر قهرمان است.
- نقطه عطف یا نقطه چرخش داستان: این بخش که به عنوان اولین عطف داستان هم شناخته می شود، باعث میشود که قهرمان شما دنیای قدیمی خود را برای همیشه پشت سر رها کند و سفر خود به دنیایی ناآشنا را آغاز کند. نقطه عطف، آخرین بخش قبل از پایان اولین پرده است.
پرده دوم: ساختار دومین پرده از یک فیلم
پرده دوم فیلمنامه، شامل یک جریان خیزنده یا کنش در حال افزایش است که به نقطه میانی منتهی میشود، به یک بحران تبدیل میشود و در نهایت باعث ایجاد یک برنامه جدید میشود.
- معرفی خرده پیرنگ ها: ابتدای پرده دوم جایی است که نویسندگان، عناصری از خرده پیرنگ ها را معرفی می کنند، مثلاً یک علاقه بالقوه یا یک خط داستانی ثانویه. غالباً، خرده پیرنگ شامل گروه جدیدی از شخصیتهایی است که قبلاً معرفی نشده اند و قهرمان داستان هنگام آغاز سفرش با آن ها ملاقات میکند.
- نقطه میانی: وسط داستان جایی است که مخاطرات تشدید می شوتد و مخاطب به توانایی واقعی شخصیت ها و درام بالقوه ای که در انتظارشان است پی میبرند. در همین حین ، موانع، خرده پیرنگ ها و سایر رویدادهای متضاد ، هدف کلی قهرمان را تهدید میکنند. در نقطه میانی، شخصیت ها به طور معمول یک باخت کاذب را تجربه می کنند.
- همه چیز به ظاهر خراب می شود: در این مرحله از فیلمنامه، قهرمانان شکست خورده اند و به نظر میرسد دیگر هیچ امیدی باقی نمانده. هم کشمکش های درونی و هم کشمکش های بیرونی در پایان پرده دوم تشدید می شوند و شخصیت های اصلی به بدترین حالت رسیده اند. شخصیتها معتقدند که واقعاً شکست خوردهاند و هیچ امیدی به نجات نیست، اگرچه در واقعیت، این فقط یک شکست موقت است.
- یک برنامه ریزی جدید: اینجاست که شخصیتها در اعماق خود فرو میروند و راهی جدید برای غلبه بر چالشهایی که با آن روبرو هستند پیدا میکنند. با توجه به این درک یا بدست آوردن اطلاعات جدید، شخصیتها نقشهای برنده طراحی می کنند، یا حداقل، قهرمان به اندازهای تجدید قوا میشود که تلاش میکند یک بار برای همیشه مشکل داستان را حل کند. قهرمان دیگر ناامید نیست، و برای هدف خود می جنگد.
پرده سوم: ساختار سومین پرده از یک فیلم
پرده سوم فیلمنامه، جایی است که تمام خطوط داستانی به شیوه ای رضایت بخش حل می شوند و گره های ماجرا از هم باز می شوند.
- نقطه اوج: پرده سوم با تلاش شدید قهرمان برای موفق شدن شروع می شود. این زمانی است که داستان اصلی و داستانهای فرعی در هم تنیده میشوند، آدم های بد و خوب با هم روبرو میشوند و درسهایی یاد میگیرند. نقطه اوج باید از نظر احساسی رضایت بخش باشد و جواب سوال مضمونی که در مقدمه فیلمنامه به آن اشاره کردید را بدهد.
- پایان یا گره گشایی: با پایان یافتن داستان، وقایع بحرانی به حالت عادی بازمیگردند. با اینکه داستان شما باید به گره گشایی برسد، اما لزوماً به این معنی نیست که فیلمنامه شما باید پایان و نتیجه خوبی داشته باشد. در عوض، هدفتان این باشد که حس خاتمه یافتن را ایجاد کنید، حتی اگر یک داستان کلی وجود داشته باشد که حل نشده و قرار است برای دنباله بعدی فیلم به آن پرداخته شود .
دیدگاهها (0)