-
آموزش ساخت فیلم کوتاه - بخش هفتم : فیلمبرداری (همراه با زیرنویس فارسی)
1 × 192,500 تومان ×
مجموع: 192,500 تومان
از گذشته تا امروز، بیشتر فیلمنامه های موفق هالیوودی بر پایه ساختار سه پردهای نوشته شدهاند. در حالی که نویسندگانی مانند ویلیام شکسپیر از ساختار پنج پردهای استفاده میکردند، ساختار سه پردهای به دلیل سادگی و تأثیرگذاری بیشتر، به استاندارد اصلی در فیلمنامه نویسی مدرن تبدیل شده است.
ساختار یک فیلمنامه سه پرده ای، داستان را به سه بخش مجزا تقسیم میکند، که هر بخش حول محور یک یا چند نقطه پیرنگ اتفاق می افتند و کنش کلی را هدایت میکنند. در طول این سه پرده، یک داستان کامل رخ می دهد. کاراکتر اصلی یک قوس شخصیتی کامل را طی میکند ، پیرنگ اصلی در جهت تحقق هدف قهرمان داستان پیش میرود و در پایان، گره ها حل میشوند و پایانهای هر بخش به هم گره میخورند. در فیلمنامه نویسی، حدود ۵۰ درصد از داستان در پرده دوم اتفاق می افتد ، ۲۵ درصد داستان در پرده اول و ۲۵ درصد هم در قسمت پایانی قرار می گیرد.
در ساختار داستانی سه پرده ای، پرده اول، دنیای فیلمنامه و شخصیت های اصلی را معرفی میکند و در عین حال، شخصیت ها را به سفرشان پرتاب میکند.
معرفی دوره : آموزش فیلمنامه نویسی قدم به قدم
پرده دوم فیلمنامه، شامل یک جریان خیزنده یا کنش در حال افزایش است که به نقطه میانی منتهی میشود، به یک بحران تبدیل میشود و در نهایت باعث ایجاد یک برنامه جدید میشود.
پرده سوم فیلمنامه، جایی است که تمام خطوط داستانی به شیوه ای رضایت بخش حل می شوند و گره های ماجرا از هم باز می شوند.
ساختار سه پردهای ریشه در تاریخ هنر داستان گویی دارد و می توان ردپای آن را در نمایشهای کلاسیک و روایتهای شفاهی نیز یافت. این ساختار به مرور زمان از ادبیات و تئاتر به سینما راه پیدا کرد و به یکی از استانداردهای اصلی در فیلمنامهنویسی تبدیل شد.
پیشنهاد دوره : آموزش مسترکلاس فیلمنامه نویسی سید فیلد
ساختار سه پردهای یکی از رایجترین و شناختهشدهترین چارچوبها برای روایت داستان در سینما است. اگرچه این ساختار ساده و کارآمد به نظر میرسد، اما مانند هر الگوی دیگری دارای مزایا و معایب خاص خود است.
ساختار سه پردهای به عنوان یکی از قالب های رایج در فیلمنامه نویسی، تأثیر زیادی بر نحوه روایت داستان در ژانرهای مختلف دارد. این ساختار نه تنها در فیلمهای هالیوودی بلکه در انواع مختلف ژانرها از جمله درام، کمدی، اکشن، علمی تخیلی و حتی مستند استفاده میشود. با این حال، هر ژانر ممکن است این ساختار را به شیوه خاص خود تطبیق دهد تا ویژگیهای خاص خود را حفظ کند.
در درامها، ساختار سه پردهای بهویژه در پرداخت به پیچیدگی های شخصیتی و بحران های درونی شخصیت ها نقش مهمی دارد. در این ژانر، پرده اول معمولاً معرفی شخصیت های اصلی و دنیای آنها را شامل میشود. پرده دوم با تشدید کشمکش ها و چالش های درونی یا بیرونی شخصیت ها همراه است و در پرده سوم، شاهد حل و فصل بحران ها و گرهگشایی های عاطفی هستیم.
در کمدی ها، ساختار سه پردهای به ویژه در پرداخت به موقعیتهای طنز آمیز و بحرانهای خندهدار نقش دارد. در این ژانر، پرده اول معمولاً معرفی شخصیت های بامزه و موقعیت های طنز آمیز را شامل میشود. پرده دوم با تشدید موقعیت های طنز آمیز و ایجاد درگیری های خنده دار ادامه مییابد و در پرده سوم، معمولاً شاهد یک نتیجه گیری غیر منتظره و البته خنده دار هستیم.
در فیلمهای اکشن، ساختار سه پردهای به ویژه در خلق بحرانها، ماجراهای هیجان انگیز و صحنه های پرتنش نقش دارد. پرده اول در این ژانر معمولاً دنیای قهرمان را معرفی میکند و یک تهدید اولیه را مطرح میکند. پرده دوم، با شروع درگیریها و اکشنهای بیشتر، به نقطه میانی هیجان انگیز می رسد و در پرده سوم، قهرمان با استفاده از استراتژی یا قدرت های خاص خود، تهدید را از بین میبرد.
در ژانر علمیتخیلی، ساختار سه پردهای معمولاً برای معرفی دنیای غیرواقعی و ایجاد مشکلات یا بحرانهای ناشی از تکنولوژی های آینده یا موجودات فضایی استفاده میشود. پرده اول به معرفی دنیای خیالی و عناصر علمی تخیلی میپردازد، پرده دوم بحرانها و درگیریها را تشدید میکند، و پرده سوم معمولاً با حل مشکلات علمی یا تکنولوژیکی همراه است.
در فیلمهای وحشت، ساختار سه پردهای بیشتر به ویژه در ایجاد تعلیق و وحشت انگیزی در طول داستان مورد استفاده قرار میگیرد. پرده اول با معرفی شخصیت ها و تهدید های اولیه شروع میشود، پرده دوم با افزایش ترس ها و ظهور موجودات یا وقایع ماوراء الطبیعه به اوج میرسد و در پرده سوم، پس از یک بحران شدید، گرهگشایی و حل تهدید معمولاً به شکل غافلگیری یا پایان ترسناک رخ میدهد.
در مستندها، ساختار سه پردهای به نحوی متفاوت از داستانهای تخیلی عمل میکند. در اینجا، پرده اول به معرفی موضوع مستند و پیشزمینهای از واقعیتها پرداخته میشود، پرده دوم درگیر کردن مخاطب با شواهد و شهادتها است و پرده سوم معمولاً به تجزیه و تحلیل نهایی یا نتیجه گیریهای مستند میپردازد.
ساختار سه پردهای ابزاری انعطاف پذیر است که میتواند در تمامی ژانرها استفاده شود. این ساختار با ارائه یک چارچوب معین به نویسندگان و کارگردانها کمک میکند تا داستان خود را به شیوه ای منسجم و جذاب روایت کنند، در حالی که به نیازهای خاص هر ژانر توجه میشود.
پیشنهاد دوره : آموزش پیشرفته فیلمنامه نویسی
در ادامه به بررسی کاربرد ساختار سه پردهای در چند فیلم شاخص و موفق می پردازیم. این مثال ها به روشن تر شدن چگونگی استفاده از این ساختار در ژانرهای مختلف کمک میکند و نحوه تأثیر آن بر روایت و تجربه تماشاگر را به تصویر میکشد.
فیلم The Godfather به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا، یک نمونه عالی از استفاده موفق از ساختار سه پردهای در ژانر درام است. در این فیلم، داستان خانوادگی پیچیدهای حول محور خانواده کورلئونه شکل میگیرد که در هر پرده، تحولاتی اساسی را تجربه میکند.
در این فیلم، ساختار سه پردهای بهخوبی در پردازش شخصیتها و بحرانهای آنها استفاده شده است، که در نهایت به یک نتیجهگیری قوی و دراماتیک منتهی میشود.
فیلم The Dark Knight به کارگردانی کریستوفر نولان، نمونهای از موفقیت ساختار سه پردهای در ژانر اکشن است که بهطور همزمان پیچیدگیهای شخصیتها و هیجان را در خود جای داده است.
این فیلم بهخوبی از ساختار سه پردهای برای ایجاد تعلیق، پیچیدگی شخصیتها و همچنین اوجهای هیجانانگیز استفاده میکند.
فیلم The Matrix به کارگردانی برادران واچوفسکی، یکی از بهترین نمونهها از استفاده ساختار سه پردهای در ژانر علمیتخیلی است. این فیلم با ترکیب فلسفه، تکنولوژی و اکشن، ساختار سه پردهای را به روشی نوآورانه به کار میبرد.
در این فیلم، استفاده از ساختار سه پردهای به وضوح به تماشاگر کمک میکند تا درک عمیقی از دنیای خیالی و پیچیدگیهای داستان پیدا کند، در حالی که هیجان و اکشن نیز بهطور مستمر حفظ میشود.
فیلم Jaws به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، یکی از نمونههای کلاسیک استفاده از ساختار سه پردهای در ژانر وحشت است. در این فیلم، تهدید یک کوسه عظیمالجثه در سواحل یک شهر کوچک باعث ایجاد وحشت در میان ساکنان میشود.
این فیلم بهخوبی از ساختار سه پردهای برای ایجاد تعلیق، ترس و اضطراب در تماشاگران استفاده میکند.
فیلم Inception یکی از نمونههای برجستهای است که از ساختار سه پردهای به شکلی پیچیده و هنرمندانه استفاده کرده است. این فیلم به دلیل داستان چندلایه و پیچیدگی های فکری اش، در ظاهر ممکن است ساختار سه پردهای ساده را در بر نداشته باشد، اما با بررسی دقیقتر میتوانیم ببینیم که ساختار کلی فیلم چگونه در سه پرده مختلف تقسیمبندی شده است.
در ابتدا، پرده اول فیلم، ما با شخصیت «دوم»، (با بازی لئوناردو دیکاپریو) و تیم او آشنا میشویم. دنیای فیلم به ما معرفی میشود و مخاطب با مفهوم «دزدی اطلاعات از دنیای خواب» آشنا میشود. حادثه انگیزنده در این بخش زمانی رخ میدهد که «دوم» به عنوان یک دزد حرفهای برای انجام یک مأموریت پیچیده به استخدام شخصی به نام «فیشر» درمیآید. این مأموریت، که هدف آن «کاشت ایده» در ذهن هدف است، دوم را از زندگی عادی خود خارج کرده و وارد یک سفر جذاب و پرخطر میکند.
پرده دوم فیلم، جایی است که داستان به تدریج پیچیدهتر میشود. در این بخش، دوم و تیمش وارد دنیای خواب میشوند تا ایدهای را در ذهن «فیشر» بکاشند. در اینجا، مخاطب با خطرات موجود در دنیای خواب و از دست دادن کنترل مواجه میشود. در نقطه میانی، دوم با بحران درونی خود روبهرو میشود و باید با خاطرات و احساسات ناشی از مرگ همسرش «مال» (با بازی مارین کاتیلار) مقابله کند. این بحرانهای درونی، چالشهای بیرونی و تضادهای متعدد باعث ایجاد تنش در داستان و تشدید مخاطرههای پیرامون تیم دوم میشود.
در پرده سوم، دوم و تیمش در حال رسیدن به نقطه اوج و پایان مأموریت هستند. نقطه اوج اصلی در فیلم Inception زمانی رخ میدهد که دوم باید تصمیم بگیرد که آیا به طور کامل به هدفش دست خواهد یافت یا همچنان در دنیای خواب باقی میماند. در همین حال، مخاطب بهطور همزمان درگیر چالشهای زمان و واقعیت میشود، زیرا در فیلم، زمان در هر لایه از خواب سرعت متفاوتی دارد. در نهایت، در بخش پایانی، فیلم به گرهگشایی میرسد و دوم باید با حقیقت درونی خود مواجه شود.
این مثال از Inception نشان میدهد که حتی یک داستان پیچیده و چندلایه میتواند با استفاده از ساختار سه پردهای، جریان منطقی و منسجمی داشته باشد. هر پرده در این فیلم بهطور مجزا نقاط عطف و تحولات مهم را ارائه میدهد که در نهایت به یک پایان معنادار و شگفتانگیز منتهی میشود.
ساختار سه پردهای و ساختار سریالی دو رویکرد متفاوت در روایت داستان هستند که هر کدام ویژگیها و کاربردهای خاص خود را دارند.
ساختار سه پردهای برای روایتهای سینمایی ایدهآل است، زیرا داستان را در یک چارچوب متمرکز و محدود به سه بخش مشخص (شروع، میانه و پایان) ارائه میدهد. این ساختار به شکلی طراحی شده که تمام خطوط داستانی در پایان گرهگشایی شوند و حس کاملی از خاتمه را به مخاطب القا کنند.
در مقابل، ساختار سریالی بیشتر در سریالهای تلویزیونی یا داستانهای چند قسمتی به کار میرود. این ساختار معمولاً بر اساس خطوط داستانی متعدد بنا شده و در هر قسمت، بخشی از پیرنگ اصلی یا یک ماجرای فرعی روایت میشود. در نتیجه، گرهگشایی نهایی معمولاً به تأخیر میافتد تا مخاطب برای قسمتهای بعدی مشتاق بماند.
انتخاب بین این دو ساختار به هدف داستان، رسانهای که در آن ارائه میشود و نوع مخاطب بستگی دارد.
۱- آیا ساختار سه پردهای برای همه ژانرها مناسب است؟
ساختار سه پردهای به دلیل انعطافپذیری و وضوح، در بسیاری از ژانرها از جمله درام، اکشن، کمدی و حتی علمی-تخیلی مورد استفاده قرار میگیرد. با این حال، برخی ژانرها مانند مستندها یا آثار تجربی ممکن است از ساختارهای دیگر بهره ببرند که با نیازهای آنها هماهنگ تر باشد.
۲- آیا میتوان ساختار سه پردهای را شکست و تغییر داد؟
بله، بسیاری از نویسندگان حرفهای از ساختار سه پردهای به عنوان یک راهنما استفاده میکنند و در صورت نیاز تغییراتی در آن ایجاد میکنند. با این حال، باید اطمینان حاصل شود که تغییرات به انسجام داستان آسیب نمیرسانند و تجربه مخاطب را بهبود میبخشند.
۳- آیا نقطه عطف و حادثه انگیزنده یک چیز هستند؟
خیر، نقطه عطف و حادثه انگیزنده با یکدیگر تفاوت دارند. حادثه انگیزنده جرقه اولیهای است که قهرمان را به سمت ماجرا میکشاند، در حالی که نقطه عطف داستان، لحظهای است که تغییرات مهمی در مسیر قهرمان رخ میدهد و او وارد مرحله جدیدی از سفر خود میشود.
۴- چگونه میتوان از ساختار سه پردهای در فیلمنامه نویسی خلاقانه استفاده کرد؟
ساختار سه پردهای را بهعنوان یک چارچوب در نظر بگیرید، نه یک محدودیت. خلاقیت در جزئیات، مانند نحوه معرفی شخصیتها، پیچشهای داستانی و پایانبندی، میتواند باعث شود که داستان شما منحصر به فرد و جذاب باشد.
۵- آیا ساختار سه پردهای فقط مختص فیلمهای هالیوودی است؟
در حالی که این ساختار به شدت در فیلم های هالیوودی رایج است، در سراسر جهان و در سینماهای مختلف استفاده میشود. دلیل آن نیز جهانی بودن اصول داستانگویی در این ساختار است که میتواند با مخاطبان متنوع ارتباط برقرار کند.
۶- چرا پرده دوم طولانیترین بخش فیلمنامه است؟
پرده دوم شامل توسعه شخصیتها، افزایش تنشها و پیشبرد پیرنگ است که نیاز به زمان بیشتری دارد. این پرده جایی است که داستان عمیقتر میشود و مخاطب را بهطور کامل درگیر میکند.
۷- آیا میتوان بدون نقطه اوج، داستانی تأثیرگذار نوشت؟
نقطه اوج معمولاً برای ایجاد حس رضایت در مخاطب و جمع بندی خطوط داستانی ضروری است. با این حال، در داستانهای غیرمتعارف یا تجربی، گاهی نویسندگان این بخش را حذف میکنند یا آن را در شکلی غیرمنتظره ارائه میدهند.
۸- چگونه بفهمیم که ساختار سه پردهای در داستان ما به درستی اجرا شده است؟
مطمئن شوید که هر پرده به وضوح هدف خود را دارد و نقاط عطف، تغییرات معناداری در مسیر داستان ایجاد میکنند. بازخورد از مخاطبان اولیه یا تحلیل داستان با ابزارهای فیلمنامه نویسی میتواند به اصلاح ساختار کمک کند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد اصول نویسندگی و فیلمنامه نویسی و یادگیری تکنیکهای مختلف، به دسته بندی آموزش نویسندگی و فیلمنامهنویسی مراجعه کنید.
دیدگاهها (0)