ساختار سه پرده ای در فیلمنامه | چگونه یک فیلمنامه ۳ پرده ای بنویسیم؟

از گذشته تا امروز، بیشتر فیلمنامه های موفق هالیوودی بر پایه ساختار سه پردهای نوشته شدهاند. در حالی که نویسندگانی مانند ویلیام شکسپیر از ساختار پنج پردهای استفاده میکردند، ساختار سه پردهای به دلیل سادگی و تأثیرگذاری بیشتر، به استاندارد اصلی در فیلمنامه نویسی مدرن تبدیل شده است.
فهرست مطالب:
- ساختار سه پرده ای چیست؟
- پرده اول: ساختار اولین پرده از یک فیلم
- پرده دوم: ساختار دومین پرده از یک فیلم
- پرده سوم: ساختار سومین پرده از یک فیلم
- تاریخچه و تکامل ساختار سه پردهای
- مزایا و معایب ساختار سه پردهای
- تأثیر ساختار سه پردهای در ژانرهای مختلف
- مطالعه موردی (Case Study)
- ساختار سه پردهای در مقابل ساختار سریالی
- پرسشهای رایج و پاسخها درباره ساختار سه پردهای
ساختار سه پرده ای چیست؟
ساختار یک فیلمنامه سه پرده ای، داستان را به سه بخش مجزا تقسیم میکند، که هر بخش حول محور یک یا چند نقطه پیرنگ اتفاق می افتند و کنش کلی را هدایت میکنند. در طول این سه پرده، یک داستان کامل رخ می دهد. کاراکتر اصلی یک قوس شخصیتی کامل را طی میکند ، پیرنگ اصلی در جهت تحقق هدف قهرمان داستان پیش میرود و در پایان، گره ها حل میشوند و پایانهای هر بخش به هم گره میخورند. در فیلمنامه نویسی، حدود ۵۰ درصد از داستان در پرده دوم اتفاق می افتد ، ۲۵ درصد داستان در پرده اول و ۲۵ درصد هم در قسمت پایانی قرار می گیرد.
پرده اول: ساختار اولین پرده از یک فیلم
در ساختار داستانی سه پرده ای، پرده اول، دنیای فیلمنامه و شخصیت های اصلی را معرفی میکند و در عین حال، شخصیت ها را به سفرشان پرتاب میکند.
- مقدمات داستان: صحنه اول معمولاً با «اکسپوزیشن» آغاز می شود – یعنی یک یا چند صحنه که دنیای داستان را توصیف میکنند. مقدمه باید لحن فیلم را مشخص کند و به مخاطب نشان دهد که دنیای معمولی قهرمان داستان ، قبل از شروع سفرش چگونه بوده است. از اولین پرده برای معرفی شخصیت های اصلی خود استفاده کنید و ویژگی های شخصیتی و پتانسیل آن ها برای رشد شخصیت در آینده را به نمایش بگذارید. مقدمه ، جای مناسبی برای ارائه نامحسوس مضمون فیلمنامه هم هست (که اغلب درسی است که قهرمان داستان شما باید بیاموزد).
- حادثه انگیزنده: حادثه انگیزنده، قهرمان شما را از دنیای عادی خود بیرون میکشد و وارد کنش اصلی داستان میکند. حادثه انگیزنده زندگی یک شخصیت را تغییر میدهد و داستان های بعدی نتیجه آن تغییر است.
- کشمکش: پس از حادثه انگیزنده، قهرمان داستان شما باید انتخاب کند. آیا میخواهد سعی میکند به زندگی عادی خود ادامه دهد یا از منطقه راحتی خارج شود؟ ممکن است قهرمان در ابتدا این دعوت به عمل را رد کند – که یک عطف داستانی مهم در کهن الگوی سفر قهرمان است.
- نقطه عطف یا نقطه چرخش داستان: این بخش که به عنوان اولین عطف داستان هم شناخته می شود، باعث میشود که قهرمان شما دنیای قدیمی خود را برای همیشه پشت سر رها کند و سفر خود به دنیایی ناآشنا را آغاز کند. نقطه عطف، آخرین بخش قبل از پایان اولین پرده است.
معرفی دوره : آموزش فیلمنامه نویسی قدم به قدم
پرده دوم: ساختار دومین پرده از یک فیلم
پرده دوم فیلمنامه، شامل یک جریان خیزنده یا کنش در حال افزایش است که به نقطه میانی منتهی میشود، به یک بحران تبدیل میشود و در نهایت باعث ایجاد یک برنامه جدید میشود.
- معرفی خرده پیرنگ ها: ابتدای پرده دوم جایی است که نویسندگان، عناصری از خرده پیرنگ ها را معرفی می کنند، مثلاً یک علاقه بالقوه یا یک خط داستانی ثانویه. غالباً، خرده پیرنگ شامل گروه جدیدی از شخصیتهایی است که قبلاً معرفی نشده اند و قهرمان داستان هنگام آغاز سفرش با آن ها ملاقات میکند.
- نقطه میانی: وسط داستان جایی است که مخاطرات تشدید می شوتد و مخاطب به توانایی واقعی شخصیت ها و درام بالقوه ای که در انتظارشان است پی میبرند. در همین حین ، موانع، خرده پیرنگ ها و سایر رویدادهای متضاد ، هدف کلی قهرمان را تهدید میکنند. در نقطه میانی، شخصیت ها به طور معمول یک باخت کاذب را تجربه می کنند.
- همه چیز به ظاهر خراب می شود: در این مرحله از فیلمنامه، قهرمانان شکست خورده اند و به نظر میرسد دیگر هیچ امیدی باقی نمانده. هم کشمکش های درونی و هم کشمکش های بیرونی در پایان پرده دوم تشدید می شوند و شخصیت های اصلی به بدترین حالت رسیده اند. شخصیتها معتقدند که واقعاً شکست خوردهاند و هیچ امیدی به نجات نیست، اگرچه در واقعیت، این فقط یک شکست موقت است.
- یک برنامه ریزی جدید: اینجاست که شخصیتها در اعماق خود فرو میروند و راهی جدید برای غلبه بر چالشهایی که با آن روبرو هستند پیدا میکنند. با توجه به این درک یا بدست آوردن اطلاعات جدید، شخصیتها نقشهای برنده طراحی می کنند، یا حداقل، قهرمان به اندازهای تجدید قوا میشود که تلاش میکند یک بار برای همیشه مشکل داستان را حل کند. قهرمان دیگر ناامید نیست، و برای هدف خود می جنگد.
پرده سوم: ساختار سومین پرده از یک فیلم
پرده سوم فیلمنامه، جایی است که تمام خطوط داستانی به شیوه ای رضایت بخش حل می شوند و گره های ماجرا از هم باز می شوند.
- نقطه اوج: پرده سوم با تلاش شدید قهرمان برای موفق شدن شروع می شود. این زمانی است که داستان اصلی و داستانهای فرعی در هم تنیده میشوند، آدم های بد و خوب با هم روبرو میشوند و درسهایی یاد میگیرند. نقطه اوج باید از نظر احساسی رضایت بخش باشد و جواب سوال مضمونی که در مقدمه فیلمنامه به آن اشاره کردید را بدهد.
- پایان یا گره گشایی: با پایان یافتن داستان، وقایع بحرانی به حالت عادی بازمیگردند. با اینکه داستان شما باید به گره گشایی برسد، اما لزوماً به این معنی نیست که فیلمنامه شما باید پایان و نتیجه خوبی داشته باشد. در عوض، هدفتان این باشد که حس خاتمه یافتن را ایجاد کنید، حتی اگر یک داستان کلی وجود داشته باشد که حل نشده و قرار است برای دنباله بعدی فیلم به آن پرداخته شود .
تاریخچه و تکامل ساختار سه پردهای
ساختار سه پردهای ریشه در تاریخ هنر داستان گویی دارد و می توان ردپای آن را در نمایشهای کلاسیک و روایتهای شفاهی نیز یافت. این ساختار به مرور زمان از ادبیات و تئاتر به سینما راه پیدا کرد و به یکی از استانداردهای اصلی در فیلمنامهنویسی تبدیل شد.
۱. خاستگاه در ادبیات و تئاتر:
- در یونان باستان، نمایشنامه نویسانی مانند ارسطو در کتاب فن شعر به عناصر اساسی یک داستان، شامل آغاز، میانه و پایان اشاره کردند. این ایده پایهای، شباهت بسیاری به ساختار سه پردهای امروزی دارد.
- نمایشنامههای شکسپیر، اگرچه عمدتاً از ساختار پنج پردهای پیروی میکردند، اما بسیاری از نقاط عطف داستانهای او همچنان با اصول سه پردهای هماهنگ هستند.
۲. انتقال به سینما:
- با ظهور سینما در اوایل قرن بیستم، فیلمسازان به دنبال چارچوب هایی بودند که داستان را به شکلی جذاب و قابل فهم روایت کنند. ساختار سه پردهای با سادگی و وضوح خود، به یک انتخاب ایدهآل تبدیل شد.
- کارگردانانی مانند دیوید وارک گریفیث با استفاده از این ساختار در فیلمهای صامت، پایههای آن را در سینما محکم کردند.
۳. تثبیت در هالیوود:
- در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰، با ظهور استودیو های بزرگ هالیوودی، ساختار سه پردهای به عنوان یک استاندارد روایی پذیرفته شد. این ساختار، چارچوبی کارآمد برای روایت داستان های پیچیده در قالبی محدود و تجاری ارائه میداد.
- فیلمنامهنویسان مطرحی مانند سید فیلد و رابرت مککی، با آثار آموزشی خود، این ساختار را به نسلهای بعدی نویسندگان آموزش دادند.
پیشنهاد دوره : آموزش مسترکلاس فیلمنامه نویسی سید فیلد
۴. تطبیق با روایت های مدرن:
- با گذر زمان، ساختار سه پردهای با روایت های مدرن تطبیق یافت. فیلمسازان معاصر گاهی مرزهای این ساختار را گسترش داده یا شکستهاند، اما همچنان بسیاری از فیلمها به شکل ناخودآگاه از این الگو پیروی میکنند.
- در عصر تلویزیون و سریالهای طولانی، این ساختار همچنان در قالب کوچکتر در هر قسمت یا در ساختار کلی فصلها مشاهده میشود.
۵. چرا ساختار سه پردهای همچنان محبوب است؟
- سادگی و قابلیت فهم آن باعث شده تا برای مخاطبان در هر فرهنگ و زبانی قابل درک باشد.
- این ساختار به نویسندگان کمک میکند تا داستانی منسجم و پرکشش بسازند که مخاطب را از ابتدا تا انتها همراه کند.
مزایا و معایب ساختار سه پردهای
ساختار سه پردهای یکی از رایجترین و شناختهشدهترین چارچوبها برای روایت داستان در سینما است. اگرچه این ساختار ساده و کارآمد به نظر میرسد، اما مانند هر الگوی دیگری دارای مزایا و معایب خاص خود است.
مزایای ساختار سه پردهای:
- شفافیت و سادگی:
- این ساختار با تقسیم داستان به سه بخش اصلی (آغاز، میانه، پایان)، باعث شفافیت روایت میشود و به نویسنده کمک میکند تا خط داستانی را به شکلی منسجم و جذاب پیش ببرد.
- مخاطب بهراحتی میتواند با جریان داستان همراه شود و نقاط عطف کلیدی را تشخیص دهد.
- ایجاد تعادل در داستان:
- زمانبندی پیشنهادی این ساختار (۲۵٪ پرده اول، ۵۰٪ پرده دوم، ۲۵٪ پرده سوم) به نویسنده کمک میکند تا بخشهای مختلف داستان را متناسب با یکدیگر تنظیم کند و از عدم تعادل در روایت جلوگیری کند.
- کاربرد گسترده:
- این ساختار تقریباً برای هر ژانر یا موضوعی قابل استفاده است، از درامهای احساسی گرفته تا فیلمهای اکشن و علمی-تخیلی.
- چارچوبی مناسب برای نویسندگان تازه کار است که درک و اجرای اصول روایت را آسان تر میکند.
- پیشبینی نقاط عطف:
- نقاط عطف مشخصی مانند حادثه انگیزنده، نقطه میانی و نقطه اوج به نویسنده کمک میکنند تا لحظات کلیدی را به دقت برنامه ریزی کرده و توجه مخاطب را در طول فیلم حفظ کند.
- کارآمد برای مخاطب عمومی:
- این ساختار بهگونهای طراحی شده که با انتظارات مخاطب عمومی هماهنگ است. بیشتر تماشاگران ناخودآگاه به چنین الگوهایی عادت کردهاند.
معایب ساختار سه پردهای:
- قابلیت پیشبینی:
- از آنجا که این ساختار بسیار رایج است، مخاطبان باتجربه ممکن است برخی از نقاط عطف یا پایان داستان را پیشبینی کنند که به کاهش جذابیت داستان منجر میشود.
- محدودیت خلاقیت:
- چارچوب مشخص این ساختار گاهی اوقات خلاقیت نویسنده را محدود میکند و او را مجبور میکند تا داستان را در قالبی از پیش تعیینشده جای دهد.
- کاهش پیچیدگی روایی:
- برای داستانهای پیچیده یا روایتهای چندلایه، ساختار سه پردهای ممکن است ناکافی باشد یا باعث ساده سازی بیش از حد داستان شود.
- تأکید زیاد بر زمان بندی:
- اگر نویسنده بیش از حد به نسبت های پیشنهادی این ساختار پایبند باشد (مثلاً ۲۵٪، ۵۰٪، ۲۵٪)، ممکن است بخشهایی از داستان بیجهت کشیده یا کوتاه شوند.
- عدم انعطاف برای فرمهای غیرمتعارف:
- فیلمهای هنری، تجربی یا غیرخطی ممکن است با این ساختار سازگار نباشند و نویسنده را مجبور به تغییرات اساسی کنند.
تأثیر ساختار سه پردهای در ژانرهای مختلف:
ساختار سه پردهای به عنوان یکی از قالب های رایج در فیلمنامه نویسی، تأثیر زیادی بر نحوه روایت داستان در ژانرهای مختلف دارد. این ساختار نه تنها در فیلمهای هالیوودی بلکه در انواع مختلف ژانرها از جمله درام، کمدی، اکشن، علمی تخیلی و حتی مستند استفاده میشود. با این حال، هر ژانر ممکن است این ساختار را به شیوه خاص خود تطبیق دهد تا ویژگیهای خاص خود را حفظ کند.
۱- ژانر درام
در درامها، ساختار سه پردهای بهویژه در پرداخت به پیچیدگی های شخصیتی و بحران های درونی شخصیت ها نقش مهمی دارد. در این ژانر، پرده اول معمولاً معرفی شخصیت های اصلی و دنیای آنها را شامل میشود. پرده دوم با تشدید کشمکش ها و چالش های درونی یا بیرونی شخصیت ها همراه است و در پرده سوم، شاهد حل و فصل بحران ها و گرهگشایی های عاطفی هستیم.
- مثال: در فیلمهایی مانند Forrest Gump یا The Pursuit of Happyness ، ساختار سه پردهای برای نشان دادن سفر قهرمان در مسیر رشد شخصیت و غلبه بر مشکلات استفاده میشود.
۲- ژانر کمدی
در کمدی ها، ساختار سه پردهای به ویژه در پرداخت به موقعیتهای طنز آمیز و بحرانهای خندهدار نقش دارد. در این ژانر، پرده اول معمولاً معرفی شخصیت های بامزه و موقعیت های طنز آمیز را شامل میشود. پرده دوم با تشدید موقعیت های طنز آمیز و ایجاد درگیری های خنده دار ادامه مییابد و در پرده سوم، معمولاً شاهد یک نتیجه گیری غیر منتظره و البته خنده دار هستیم.
- مثال: فیلمهایی مانند The Hangover و Dumb and Dumber از ساختار سه پردهای برای معرفی موقعیتهای پیچیده و گرهگشاییهای خندهدار استفاده میکنند.
۳- ژانر اکشن
در فیلمهای اکشن، ساختار سه پردهای به ویژه در خلق بحرانها، ماجراهای هیجان انگیز و صحنه های پرتنش نقش دارد. پرده اول در این ژانر معمولاً دنیای قهرمان را معرفی میکند و یک تهدید اولیه را مطرح میکند. پرده دوم، با شروع درگیریها و اکشنهای بیشتر، به نقطه میانی هیجان انگیز می رسد و در پرده سوم، قهرمان با استفاده از استراتژی یا قدرت های خاص خود، تهدید را از بین میبرد.
- مثال: در فیلمهایی مانند Die Hard یا Mad Max: Fury Road , از ساختار سه پردهای برای ایجاد تعلیق و رسیدن به اوج هیجانانگیز استفاده میشود.
۴- ژانر علمیتخیلی (Sci-Fi)
در ژانر علمیتخیلی، ساختار سه پردهای معمولاً برای معرفی دنیای غیرواقعی و ایجاد مشکلات یا بحرانهای ناشی از تکنولوژی های آینده یا موجودات فضایی استفاده میشود. پرده اول به معرفی دنیای خیالی و عناصر علمی تخیلی میپردازد، پرده دوم بحرانها و درگیریها را تشدید میکند، و پرده سوم معمولاً با حل مشکلات علمی یا تکنولوژیکی همراه است.
- مثال: فیلمهایی مانند Inception یا The Matrix از ساختار سه پردهای برای گسترش مفاهیم علمی تخیلی و نشان دادن چالشهای ذهنی و فلسفی شخصیتها استفاده میکنند.
۵- ژانر وحشت (Horror)
در فیلمهای وحشت، ساختار سه پردهای بیشتر به ویژه در ایجاد تعلیق و وحشت انگیزی در طول داستان مورد استفاده قرار میگیرد. پرده اول با معرفی شخصیت ها و تهدید های اولیه شروع میشود، پرده دوم با افزایش ترس ها و ظهور موجودات یا وقایع ماوراء الطبیعه به اوج میرسد و در پرده سوم، پس از یک بحران شدید، گرهگشایی و حل تهدید معمولاً به شکل غافلگیری یا پایان ترسناک رخ میدهد.
- مثال: در فیلمهایی مانند The Shining یا A Quiet Place , ساختار سه پردهای برای افزایش احساس وحشت و تنش در طول فیلم به کار گرفته شده است.
۶- ژانر مستند
در مستندها، ساختار سه پردهای به نحوی متفاوت از داستانهای تخیلی عمل میکند. در اینجا، پرده اول به معرفی موضوع مستند و پیشزمینهای از واقعیتها پرداخته میشود، پرده دوم درگیر کردن مخاطب با شواهد و شهادتها است و پرده سوم معمولاً به تجزیه و تحلیل نهایی یا نتیجه گیریهای مستند میپردازد.
- مثال: در مستندهایی مانند ۱۳th یا Won’t You Be My Neighbor? , ساختار سه پردهای برای ارائه داستان واقعی و تحلیلهای اجتماعی استفاده میشود.
ساختار سه پردهای ابزاری انعطاف پذیر است که میتواند در تمامی ژانرها استفاده شود. این ساختار با ارائه یک چارچوب معین به نویسندگان و کارگردانها کمک میکند تا داستان خود را به شیوه ای منسجم و جذاب روایت کنند، در حالی که به نیازهای خاص هر ژانر توجه میشود.
پیشنهاد دوره : آموزش پیشرفته فیلمنامه نویسی
مطالعه موردی (Case Study)
در ادامه به بررسی کاربرد ساختار سه پردهای در چند فیلم شاخص و موفق می پردازیم. این مثال ها به روشن تر شدن چگونگی استفاده از این ساختار در ژانرهای مختلف کمک میکند و نحوه تأثیر آن بر روایت و تجربه تماشاگر را به تصویر میکشد.
۱- فیلم The Godfather (پدرخوانده) – ژانر درام
فیلم The Godfather به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا، یک نمونه عالی از استفاده موفق از ساختار سه پردهای در ژانر درام است. در این فیلم، داستان خانوادگی پیچیدهای حول محور خانواده کورلئونه شکل میگیرد که در هر پرده، تحولاتی اساسی را تجربه میکند.
- پرده اول: معرفی خانواده کورلئونه و شخصیتهای کلیدی، از جمله دون ویتو کورلئونه (مارلون براندو)، و درگیریهای اولیه خانواده با مافیاهای دیگر.
- پرده دوم: بحرانها و درگیریهای داخلی خانواده، از جمله انتخاب مایکل کورلئونه (آل پاچینو) به عنوان جانشین پدر و اقدامات انتقامی او.
- پرده سوم: گرهگشایی و پایان داستان با رسیدن مایکل به جایگاه پدرخوانده و پذیرش کامل مسئولیتها و سرنوشت خانواده.
در این فیلم، ساختار سه پردهای بهخوبی در پردازش شخصیتها و بحرانهای آنها استفاده شده است، که در نهایت به یک نتیجهگیری قوی و دراماتیک منتهی میشود.
۲- فیلم The Dark Knight (شوالیه تاریکی) – ژانر اکشن
فیلم The Dark Knight به کارگردانی کریستوفر نولان، نمونهای از موفقیت ساختار سه پردهای در ژانر اکشن است که بهطور همزمان پیچیدگیهای شخصیتها و هیجان را در خود جای داده است.
- پرده اول: معرفی شخصیتهای اصلی از جمله بتمن (کریستین بیل) و جوکر (هیث لجر)، و ایجاد تهدید اولیه از سوی جوکر که قصد دارد شهر گاتهام را در هرجومرج فرو برد.
- پرده دوم: تشدید بحرانها، که در آن جوکر حملات خود را آغاز میکند و بتمن مجبور به مقابله با تهدیدهای فزاینده میشود. در این بخش، بتمن با چالشهای اخلاقی و فنی مواجه است.
- پرده سوم: اوج درگیریها و مبارزات نهایی، که در آن بتمن بهویژه با انتخابهای اخلاقی دشوار روبهرو میشود، در حالی که جوکر همچنان به بحرانها دامن میزند.
این فیلم بهخوبی از ساختار سه پردهای برای ایجاد تعلیق، پیچیدگی شخصیتها و همچنین اوجهای هیجانانگیز استفاده میکند.
۳- فیلم The Matrix (ماتریکس) – ژانر علمیتخیلی
فیلم The Matrix به کارگردانی برادران واچوفسکی، یکی از بهترین نمونهها از استفاده ساختار سه پردهای در ژانر علمیتخیلی است. این فیلم با ترکیب فلسفه، تکنولوژی و اکشن، ساختار سه پردهای را به روشی نوآورانه به کار میبرد.
- پرده اول: معرفی شخصیت نئو (کیانو ریوز) و دنیای دوگانهای که او در آن زندگی میکند. نئو از حقیقت وجود ماتریکس آگاه میشود و به دنیای جدید وارد میشود.
- پرده دوم: کشمکشهای نئو با نیروهای ماتریکس، در حالی که او برای شناخت خود و تواناییهایش در این دنیای مجازی تلاش میکند.
- پرده سوم: گرهگشایی داستان، جایی که نئو به قهرمان داستان تبدیل میشود و ماتریکس را به چالش میکشد.
در این فیلم، استفاده از ساختار سه پردهای به وضوح به تماشاگر کمک میکند تا درک عمیقی از دنیای خیالی و پیچیدگیهای داستان پیدا کند، در حالی که هیجان و اکشن نیز بهطور مستمر حفظ میشود.
۴- فیلم Jaws (آروارهها) – ژانر وحشت
فیلم Jaws به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، یکی از نمونههای کلاسیک استفاده از ساختار سه پردهای در ژانر وحشت است. در این فیلم، تهدید یک کوسه عظیمالجثه در سواحل یک شهر کوچک باعث ایجاد وحشت در میان ساکنان میشود.
- پرده اول: معرفی شخصیتها و تهدید اولیه کوسه که به شکلی مبهم و تهدیدآمیز در ابتدا ظاهر میشود.
- پرده دوم: با کشف بیشتر تهدید و حملات کوسه، بحرانها شدت میگیرد و تلاشها برای مقابله با این تهدید آغاز میشود.
- پرده سوم: اوج بحران و درگیریهای نهایی که در آن گروهی از شخصیتها تلاش میکنند تا کوسه را شکار کنند و به تهدید پایان دهند.
این فیلم بهخوبی از ساختار سه پردهای برای ایجاد تعلیق، ترس و اضطراب در تماشاگران استفاده میکند.
۵- فیلم Inception ( تلقین ) – اکشن علمی تخیلی
فیلم Inception یکی از نمونههای برجستهای است که از ساختار سه پردهای به شکلی پیچیده و هنرمندانه استفاده کرده است. این فیلم به دلیل داستان چندلایه و پیچیدگی های فکری اش، در ظاهر ممکن است ساختار سه پردهای ساده را در بر نداشته باشد، اما با بررسی دقیقتر میتوانیم ببینیم که ساختار کلی فیلم چگونه در سه پرده مختلف تقسیمبندی شده است.
پرده اول: معرفی جهان و انگیزش قهرمان
در ابتدا، پرده اول فیلم، ما با شخصیت «دوم»، (با بازی لئوناردو دیکاپریو) و تیم او آشنا میشویم. دنیای فیلم به ما معرفی میشود و مخاطب با مفهوم «دزدی اطلاعات از دنیای خواب» آشنا میشود. حادثه انگیزنده در این بخش زمانی رخ میدهد که «دوم» به عنوان یک دزد حرفهای برای انجام یک مأموریت پیچیده به استخدام شخصی به نام «فیشر» درمیآید. این مأموریت، که هدف آن «کاشت ایده» در ذهن هدف است، دوم را از زندگی عادی خود خارج کرده و وارد یک سفر جذاب و پرخطر میکند.
پرده دوم: بحرانها و پیچشها
پرده دوم فیلم، جایی است که داستان به تدریج پیچیدهتر میشود. در این بخش، دوم و تیمش وارد دنیای خواب میشوند تا ایدهای را در ذهن «فیشر» بکاشند. در اینجا، مخاطب با خطرات موجود در دنیای خواب و از دست دادن کنترل مواجه میشود. در نقطه میانی، دوم با بحران درونی خود روبهرو میشود و باید با خاطرات و احساسات ناشی از مرگ همسرش «مال» (با بازی مارین کاتیلار) مقابله کند. این بحرانهای درونی، چالشهای بیرونی و تضادهای متعدد باعث ایجاد تنش در داستان و تشدید مخاطرههای پیرامون تیم دوم میشود.
پرده سوم: نقطه اوج و گرهگشایی
در پرده سوم، دوم و تیمش در حال رسیدن به نقطه اوج و پایان مأموریت هستند. نقطه اوج اصلی در فیلم Inception زمانی رخ میدهد که دوم باید تصمیم بگیرد که آیا به طور کامل به هدفش دست خواهد یافت یا همچنان در دنیای خواب باقی میماند. در همین حال، مخاطب بهطور همزمان درگیر چالشهای زمان و واقعیت میشود، زیرا در فیلم، زمان در هر لایه از خواب سرعت متفاوتی دارد. در نهایت، در بخش پایانی، فیلم به گرهگشایی میرسد و دوم باید با حقیقت درونی خود مواجه شود.
این مثال از Inception نشان میدهد که حتی یک داستان پیچیده و چندلایه میتواند با استفاده از ساختار سه پردهای، جریان منطقی و منسجمی داشته باشد. هر پرده در این فیلم بهطور مجزا نقاط عطف و تحولات مهم را ارائه میدهد که در نهایت به یک پایان معنادار و شگفتانگیز منتهی میشود.
ساختار سه پردهای در مقابل ساختار سریالی
ساختار سه پردهای و ساختار سریالی دو رویکرد متفاوت در روایت داستان هستند که هر کدام ویژگیها و کاربردهای خاص خود را دارند.
ساختار سه پردهای برای روایتهای سینمایی ایدهآل است، زیرا داستان را در یک چارچوب متمرکز و محدود به سه بخش مشخص (شروع، میانه و پایان) ارائه میدهد. این ساختار به شکلی طراحی شده که تمام خطوط داستانی در پایان گرهگشایی شوند و حس کاملی از خاتمه را به مخاطب القا کنند.
در مقابل، ساختار سریالی بیشتر در سریالهای تلویزیونی یا داستانهای چند قسمتی به کار میرود. این ساختار معمولاً بر اساس خطوط داستانی متعدد بنا شده و در هر قسمت، بخشی از پیرنگ اصلی یا یک ماجرای فرعی روایت میشود. در نتیجه، گرهگشایی نهایی معمولاً به تأخیر میافتد تا مخاطب برای قسمتهای بعدی مشتاق بماند.
انتخاب بین این دو ساختار به هدف داستان، رسانهای که در آن ارائه میشود و نوع مخاطب بستگی دارد.
پرسشهای رایج و پاسخها درباره ساختار سه پردهای
۱- آیا ساختار سه پردهای برای همه ژانرها مناسب است؟
ساختار سه پردهای به دلیل انعطافپذیری و وضوح، در بسیاری از ژانرها از جمله درام، اکشن، کمدی و حتی علمی-تخیلی مورد استفاده قرار میگیرد. با این حال، برخی ژانرها مانند مستندها یا آثار تجربی ممکن است از ساختارهای دیگر بهره ببرند که با نیازهای آنها هماهنگ تر باشد.
۲- آیا میتوان ساختار سه پردهای را شکست و تغییر داد؟
بله، بسیاری از نویسندگان حرفهای از ساختار سه پردهای به عنوان یک راهنما استفاده میکنند و در صورت نیاز تغییراتی در آن ایجاد میکنند. با این حال، باید اطمینان حاصل شود که تغییرات به انسجام داستان آسیب نمیرسانند و تجربه مخاطب را بهبود میبخشند.
۳- آیا نقطه عطف و حادثه انگیزنده یک چیز هستند؟
خیر، نقطه عطف و حادثه انگیزنده با یکدیگر تفاوت دارند. حادثه انگیزنده جرقه اولیهای است که قهرمان را به سمت ماجرا میکشاند، در حالی که نقطه عطف داستان، لحظهای است که تغییرات مهمی در مسیر قهرمان رخ میدهد و او وارد مرحله جدیدی از سفر خود میشود.
۴- چگونه میتوان از ساختار سه پردهای در فیلمنامه نویسی خلاقانه استفاده کرد؟
ساختار سه پردهای را بهعنوان یک چارچوب در نظر بگیرید، نه یک محدودیت. خلاقیت در جزئیات، مانند نحوه معرفی شخصیتها، پیچشهای داستانی و پایانبندی، میتواند باعث شود که داستان شما منحصر به فرد و جذاب باشد.
۵- آیا ساختار سه پردهای فقط مختص فیلمهای هالیوودی است؟
در حالی که این ساختار به شدت در فیلم های هالیوودی رایج است، در سراسر جهان و در سینماهای مختلف استفاده میشود. دلیل آن نیز جهانی بودن اصول داستانگویی در این ساختار است که میتواند با مخاطبان متنوع ارتباط برقرار کند.
۶- چرا پرده دوم طولانیترین بخش فیلمنامه است؟
پرده دوم شامل توسعه شخصیتها، افزایش تنشها و پیشبرد پیرنگ است که نیاز به زمان بیشتری دارد. این پرده جایی است که داستان عمیقتر میشود و مخاطب را بهطور کامل درگیر میکند.
۷- آیا میتوان بدون نقطه اوج، داستانی تأثیرگذار نوشت؟
نقطه اوج معمولاً برای ایجاد حس رضایت در مخاطب و جمع بندی خطوط داستانی ضروری است. با این حال، در داستانهای غیرمتعارف یا تجربی، گاهی نویسندگان این بخش را حذف میکنند یا آن را در شکلی غیرمنتظره ارائه میدهند.
۸- چگونه بفهمیم که ساختار سه پردهای در داستان ما به درستی اجرا شده است؟
مطمئن شوید که هر پرده به وضوح هدف خود را دارد و نقاط عطف، تغییرات معناداری در مسیر داستان ایجاد میکنند. بازخورد از مخاطبان اولیه یا تحلیل داستان با ابزارهای فیلمنامه نویسی میتواند به اصلاح ساختار کمک کند.
برای اطلاعات بیشتر در مورد اصول نویسندگی و فیلمنامه نویسی و یادگیری تکنیکهای مختلف، به دسته بندی آموزش نویسندگی و فیلمنامهنویسی مراجعه کنید.
دیدگاهها (0)