تحلیل پدرخوانده - ظهور و سقوط مایکل کورلئونه (توضیح قوس شخصیت با تغییر منفی و رو به فساد)
مایکل کورلئونه - پسر کوچک یک خانواده مافیایی که از حالت غیرفعال منفعل بر می خیزد و سلطنت را به عنوان پدرخوانده بعدی به دست می آورد. در فیلمنامه ماریو پوزو و فرانسیس فورد کوپولا ، داستان تراژیک صعود و سقوط مایکل کورلئونه تقریباً شکسپیری است. در این تجزیه و تحلیل شخصیت ، ما سقوط مایکل ، نمونه کامل یک قوس فساد را دنبال خواهیم کرد و کشف خواهیم کرد که برای ساخت یکی از 4 نوع پایان - پایان تلخ چه کاری لازم است.
نویسنده کی.ام. وایلند در کتاب خود ، ایجاد قوس های شخصیتی قوس فساد اینگونه توصیف می کند "شاید تکان دهنده ترین قوس هاست، زیرا این شخصیت را نشان می دهد که خوب است - یا حداقل توانایی بالایی برای خوبی دارد - اما این شانس را دور می اندازد و آگاهانه تاریکی را انتخاب می کند." وقتی ما برای اولین بار در فیلم پدرخوانده با مایکل کورلئونه آشنا می شویم ، او هدفمندانه از جرم سازمان یافته خانواده جدا شده است. در صحنه اولیه ، او به دوست دخترش اعتراف می کند ، "این خانواده من است ، کی. این من نیستم."
اما وقتی پدرش تقریباً ترور شد ، مایکل قول وفاداری داده و قسم انتقام می خورد. در این مسیر انتقام ، مایکل کنترل خانواده کورلئونه را بر عهده می گیرد و ذره ذره روح خود را از دست می دهد. از نظر توسعه شخصیت ، این یک تغییر منفی است که منجر به پایان تلخ ، یکی از چهار نوع پایان می شود. در پایان تلخ ، قهرمان داستان نه به خواسته خود و نه به نیاز خود دست می یابد. اما تفاوت بین خواسته و نیاز چیست؟ هنگام ساخت یک قوس شخصیتی ، خواسته آنها چیزی ملموس ، بیرونی است ، هدفی که آنها فعالانه دنبال می کنند. یک نیاز، از طرف دیگر ، داخلی است ، تغییری که شخصیت باید برای تبدیل شدن به یک فرد بهتر ایجاد کند.
در مورد مایکل کورلئونه ، خواسته اولیه او این است که یک زندگی عادی با کی و در خارج از مافیا داشته باشد. نیاز او این است که از فساد ناشی از چنین زندگی جلوگیری کند. در پایان داستان پدرخوانده ، مایکل به رئیس جدید خانواده تبدیل شده و روح خود را در این راه از دست داد. اگر شما علاقه مند به یادگیری نحوه نوشتن قوس های شخصیتی هستید ، یک نمونه خارق العاده و در عین حال غم انگیز را می توان در مایکل کورلئونه و پدرخوانده ، نوشته شده توسط ماریو پوزو و فرانسیس فورد کوپولا یافت.
